محمد محمد ، تا این لحظه: 14 سال و 2 ماه و 7 روز سن داره

روزهای زندگی من

یاد یک دوست

پسرم گاهی تو زندگیه هر کسی امکان داره لحظاتی اتفاق بیفته که دوست داشته باشه اوقاتی رو به یاد گذشته هاش با خودش خلوت کنه,بعضی وقتا دوست داره خاطراته گذشتشو مرور کنه و گاهی با مرور اونها لبخند یا اندوهی تو چهرش نمایان میشه که نشون از شیرینی یا تلخی اون خاطرات داره عزیزم امشب از اون شباییه که مامانی یه همچین حالی رو پیدا کرده و جز نوشتن هیچی نمیتونه آرومش کنه,شاید وقتی مینویسم چون میتونم اونچه در دلم میگذره رو راحت تر بیان کنم تا بخوام به زبون بیارم بهتر آروم میشم محمد خوشگلم امشب وقتی مثله شبایه دیگه تو بغلم گرفته بودمت و برات لالایی میخوندم تا بخوابی,زمانی که محکم آغوشم و گرفته بودی و داشتم لالایی هر شب ...
4 دی 1390

محمد جون و یلدا سال 90

سلام همه وجودم مامانی من,امشب هم یکی دیگه از بهترین شبهای زندگی من و بابایی در کنا شما بود عزیزم ,امسال دومین سالیه که بلندترین شب سال یه پسر کوچولوی خوشگل مهمونه خونه ما شده در کنار تو بودن و با تو بودن اونقدر شیرینه که بلندترین شب سال رو هم برای ما کوتاه جلوه میده                                  عزیزم امسال با همه سالایه پیش شب یلداش واسه من و بابایی فرق می کرد و اونم این بود که برخلافه سالای پیش که معمولا ما شب یلدا رو دور از خونواده هامو...
1 دی 1390
1